هر چه شیءای بزرگتر و حجیمتر باشد برای تغییر جهت آن به نیروی بیشتری نیاز است. این مسأله همان قدر که در دنیای فیزیکی صحیح است در دنیای کسب و کار نیز صحیح است.
وقتی به فناوری وب وارد میشویم تغییرات باید آسان و ارزان باشد. اگر شما نتوانید تغییرات را به سرعت انجام دهید، میدان را به کسانی میسپارید که میتوانند. به این دلیل شما باید برای حجم کمتر تلاش کنید.
در موارد زیر حجم افزایش مییابد:
در موارد زیر حجم کاهش مییابد:
حجم کمتر به شما اجازه میدهد مسیر خود را سریعاً عوض کنید. شما میتوانید واکنش نشان دهید و رشد کنید. میتوانید بر فکرهای خوب متمرکز شوید و افکار بد را دور بیاندازید. میتوانید به صدای مشتریان گوش کنید و به آنها پاسخ دهید. شما میتوانید همین حالا فناوریهای جدید را وارد کار کنید. به جای راندن هواپیما، قایقهای سیگاری را به پیش برانید. از این واقعیت لذت ببرید.
برای نمونه، شرکتی کوچک و کم حجم را تصور کنید که محصولی با نرمافزار کم و ویژگیهای کم ساخته است. در مقابل، شرکتی بزرگ که محصولی دارد با نرمافزار زیاد و ویژگیهای فراوان. حال فرض کنید فناوری جدیدی مانند Ajax یا مفهوم جدیدی مثل علامت زدن (Tagging) میآید. کدام یک از آنها سریعتر میتواند محصول خود را با آنها منطبق کند؟ گروهی که محصولی با نرمافزار زیاد و ویژگیهای فراوان و طرح و برنامه 12 ماهه یا گروهی با نرمافزار کمتر و ویژگیهای کمتر و دارای بنیادی بر مبنای فرایند «تمرکز بر چیزهایی که در حال حاضر باید بر آنها تمرکز کرد»؟
به وضوح شرکت کوچکتر و کمحجمتر برای انطباق با نیازهای واقعی بازار در موقعیت مناسبتری قرار دارد. در زمانی که شرکت کوچکتر تغییرات را انجام داده است، شرکت بزرگتر احتمالاً با پشتکار فراوان و طی مراحل اداری فراوان در حال بحث بر روی تغییرات است. شرکت کوچکتر فقط دو گام پیش روی خود دارد در حالی که شرکت بزرگتر هنوز در حال تفکر بر روی روش حرکت است.
کسب و کارهای چابک و چالاک و کم حجم میتوانند به سرعت تمام الگوی تجاری، محصول، مجموعه ویژگیها و پیامهای بازاریابی خود را عوض کنند. آنها میتوانند اشتباه کنند و به سرعت اشتباهات خود را اصلاح کنند. آنها میتوانند به سرعت اولویتها، آمیخته محصول و تمرکز و توجه خود را عوض کنند و از همه مهمتر میتوانندفکر خود را تغییر دهند.
تغییر بهترین دوست شما است. هر چه هزینه تغییرات بیشتر باشد احتمال انجام آنها کمتر است. و اگر رقبای شما سریعتر از شما تغییرات را اعمال میکنند شما متضرر خواهید شد. اگر تغییرات بسیار هزینهبر باشد شما خواهید مُرد.
اینجا است که کوچک ماندن واقعاً در حل مشکلات به کمک شما میآید. توانایی تغییر سریع، چیزی است که گروههای کوچک به صورت پیشفرض دارند و گروههای بزرگ هرگز آن را نخواهند داشت. در چنین مواقعی است که آدمهای بزرگ به آدمهای کوچک رشک میبرند. چیزی که تغییر آن ممکن است هفتهها یک گروه بزرگ در یک سازمان بزرگ را مشغول کند، در سازمانی کوچک و کمحجم فقط چند روز بیشتر طول نمیکشد. این مزیتی رایگان است. تغییرات سریع و کم هزینه همان اسلحه سری کوچکها است.
و به یاد داشته باشید: تمام اندوخته مالی، تمام بازارها، همه آدمهای دنیا به اندازه چابکیای که شما از کوچک بودن به دست میآورید نمیارزد.
وقتی به فناوری وب وارد میشویم تغییرات باید آسان و ارزان باشد. اگر شما نتوانید تغییرات را به سرعت انجام دهید، میدان را به کسانی میسپارید که میتوانند. به این دلیل شما باید برای حجم کمتر تلاش کنید.
پیشبینینشدنی
پیشبینینشدنی بودن یکی از اصول بنیادین چابکی و نزدیکترین چیز به جادوگری محض است. ویژگیهای پیشبینینشدنی طراحی یا ساخته نمیشوند، به بیان سادهتر آنها به عنوان نتایج پویای بقیه قسمتهای سامانه اتفاق میافتند. کلمه Emergence از میانه قرن هفدهم از کلمهای لاتین به معنای «رخداد پیشبینینشدنی» آمده است. نمیتوانید برای آن برنامهریزی کنید یا آن را در برنامه زمانی بگنجانید، ولی شما میتوانید زمینی را برای وقوع آن آماده کنید و اجازه بدهید که اتفاق بیافتد و از آن نفع ببرید.
نمونهای قدیمی از امر پیشبینینشدنی در رفتار جمعی دستههای پرندگان قابل مشاهده است. یک شبیهسازی رایانهای میتواند تعداد کمی –در حدود سه- قانون ساده را استفاده کند (و در بین خطوط همیشه باید نگران برخورد آن قوانین با هم بود) و ناگهان شما با حرکت دسته پرندگان و شناور شدن زیبای آنها در آسمان، با رفتار پیچیدهای -از قبیل بازسازی در حین مواجه شدن با موانع و مانند آن- رو به رو میشوید. هیچ کدام از این رفتارهای پیشرفته (مانند بازسازی شکلی یکسان در اطراف مانع) در قوانین تصریح نشده است. آنها از درون پویایی سامانه پدیدار میشوند.
قوانین ساده، مانند آنچه در شبیهسازی پرندگان گفته شد، منجر به رفتار پیچیده میشوند. قوانین پیچیده، مانند قوانین مالیات در اکثر کشورها، منجر به رفتار احمقانه میشود.
بسیاری از روشهای عمومی توسعه نرمافزار، اثرات جانبی تأسف آوری از نادیده انگاشتن احتمال وقوع رفتارهای پیشبینینشدنی دارند. بسیاری از تلاشها برای بهینهسازی -محدود کردن و بستن صریح چیزی- وسعت و حوزه تعامل و روابط را، که دلیل عمده امور پیشبینینشدنی است، کاهش میدهد. در مثال دسته پرندگان، به عنوان سامانهای خوشساخت، تعاملها و رابطهها است که آن رفتارهای جالب را به وجود میآورد.
هر چه که چیزها را محکمتر ببندیم، فضای کمتری برای راهحلهای خلاقانه و غیر مترقبه وجود دارد. اگر نیازها را قبل از این که درست فهمیده شوند، قطعی کنیم، یا بهینهسازی ناقص کد، یا ساختن هدایتکنندهها و سناریوهای جریانهای کاری پیچیده قبل از این که اجازه دهیم کاربر با سامانه بازی کند، همیشه نتیجه یکسان است: سامانهای کاملاً پیچیده و احمقانه به جای سامانهای تمیز و برازنده که امور پیشبینینشدنی را مهار میکند.
آن را کوچک نگهدار، آن را ساده نگهدار و اجازه بده اتفاق بیافتد.
Andrew Hunt از The Pragmatic Programmers
برای اولین نسخه برنامه خود، با گروهی فقط سه نفره شروع کنید. سه عددی جادویی است که به شما نیروی انسانی کافی میدهد، در حالی که همچنان به شما اجازه میدهد مؤثر و چابک بمانید. با یک برنامهنویس، یک طراح و یک همه فن حریف (کسی که بتواند در هر دو کار فوق ناخنک بزند) آغاز کنید.
حال مطمئن باشید که ساختن یک برنامه فقط با چند نفر، کاری مبارزطلب است. ولی اگر شما گروهی مناسب داشته باشید، حتماً آن را بیازمایید. افراد باهوش به منابع بینهایت نیاز ندارند. آنها از کار مبارزطلب و کار کردن در محدودیتها لذت میبرند و از خلاقیت خود در حل مسائل استفاده میکنند. کمبود نیروی انسانی به معنای آن است که شما به زودی مجبور میشوید در فرایند خود مسائل را سبک و سنگین کنید، و این خوب است. شما را وامیدارد که اولویتهای خود را زودتر بفهمید. و شما میتوانید به جای این که دائماً نگران خروج افراد از حلقه کار باشید، ارتباط برقرار کنید.
اگر شما نمیتوانید نسخه اول برنامه خود را با سه نفر بسازید، شما یا به افراد متفاوتی نیاز دارید یا باید نسخه اولیه خود را کوچکتر و کمحجمتر کنید. به یاد داشته باشید، نسخه اول را کوچک و فشرده نگهداشتن، خوب است. شما به سرعت خواهید فهمید که آیا ایده شما آماده پریدن است یا نه، و اگر این گونه باشد شما پایهای ساده و تمیز برای ساختن دارید.
قانون Metcalfe و گروههای پروژه
گروه را تا جایی که امکان دارد کوچک نگهدارید. قانون Metcalfe که بیان میکند «ارزش سامانه ارتباطی تقریباً با توان دو تعداد کاربران سامانه رشد میکند»، وقتی به مدیریت پروژه میآید، دارای یک نتیجه فرعی نیز هست: کارایی یک گروه تقریباً معکوس توان دو تعداد اعضای گروه است. من فکر میکنم سه نفر برای ارائه نسخه 1.0 بهینه است. با کم کردن تعداد افرادی که میخواهید به گروه اضافه کنید شروع کنید و سپس آن را باز هم کمتر کنید.
Marc Hedlund، Entrepreneur-in-residence در O’Reily Media
جریان ارتباطات
ارتباطات در گروهی کوچک بهتر از گروهی بزرگ جریان دارد. اگر فقط شما یک نفر در یک پروژه باشید، ارتباطات ساده است. تنها راه ارتباطی، بین شما و مشتری است. هر چقدر که اعضای پروژه بیشتر میشوند، تعداد راههای ارتباطی نیز بیشتر میشود. این افزایش به صورت جمعشدنی نیست، هر چه تعداد افراد بیشتر میشود، راهها به صورت هندسی افزایش مییابد، متناسب با توان دو تعداد اعضای گروه.
Steve McConnell، سر مهندس نرمافزار در Construx Software Builders (نقل از Less is More: Jumpstarting Productivity with Small Teams )
هیچگاه همه چیز به اندازه نیاز نیست. زمان ناکافی. پول ناکافی. افراد ناکافی.
این چیز خوبی است.
به جای عصبانی شدن از دست این محدودیتها، آنها را در آغوش بگیرید. بگذارید آنها راهنمای شما باشند. محدودیتها نوآوری را ایجاد میکنند و تمرکز را اجباری. به جای این که سعی کنید آنها را حذف کنید، از آنها به نفع خود استفاده کنید.
وقتی که 37Signals در حال ساختن Basecamp بود، ما محدودیتهای فراوانی داشتیم. از قبیل:
ما دچار اندوه «کافی نیست» شده بودیم. بنابراین لقمه کوچکتری برداشتیم. آن قدری که در دهانمان جا شود. ما کارهای بزرگ را به قطعات کوچک تقسیم میکردیم و در هر لحظه یکی از آنها را بر عهده میگرفتیم. ما قدم به قدم حرکت میکردیم و اولویتها را در طول حرکت مشخص میکردیم.
این روش ما را واداشت تا به راهحلهای خلاقانه برسیم. ما همیشه با ساختن نرمافزار کمتر، هزینه تغییرات خود را پایین میآوردیم. ما همیشه به افراد آن قدری از ویژگیها را میدادیم که برای حل مشکلات به روش خود، به آن نیاز داشتند و سپس از مسیر بیرون میرفتیم. اختلاف زمانی و فاصله بین ما، ارتباطات ما را بسیار کاراتر کرده بود. به جای جلسات حضوری، ما اغلب فقط از تیزپیک (IM) و رایانامه استفاده میکردیم که ما را وامیداشت سریعتر به اصل موضوع بپردازیم.
محدودیتها اغلب منافعی هستند در لباس مبدل. سرمایهگذاران خطرپذیر، چرخههای عرضه طولانی و استخدامهای سریع را فراموش کنید. در عوض با آنچه دارید کار کنید.
Fight blight
What has been described as “creeping elegance” is probably better described as “feature blight,” for like a fungus on a plant it gradually elaborates and blurs the true outline of the product while it drains its sap. The antidote to feature blight is, of course, the “constricting deadline.” This results in features being discarded in proportion to the time it would take to implement them. It is often the case that the most useful features take the longest to implement. Thus the combination of the blight and the deadline yields software as we know and love it, comprised of bountiful quantities of useless features.
Jef Raskin, author (from Why Software Is the Way It Is)
بسیاری از شرکتهای کوچک دچار اشتباه میشوند و سعی میکنند مانند شرکتهای بزرگ رفتار کنند. این به خاطر آن است که آنها اندازه خود را نقصی میدانند که باید پوشیده شود. خیلی بد است. کوچک بودن ممکن است مزیت بزرگی باشد، به خصوص وقتی که به برقراری ارتباط میرسیم.
شرکتهای کوچک از رسمیت کمتر، کاغذ بازی کمتر و آزادی بیشتر لذت میبرند. به صورت پیشفرض، شرکتهای کوچکتر به مشتری نزدیکترند. به این معنی که آنها میتوانند به روشی مستقیم و شخصیتر با مشتریان ارتباط برقرار کنند. اگر شما کوچک باشید شما میتوانید به جای لهجهای خاص، از زبان آشنا استفاده کنید. سایت و محصول شما میتواند به جای وزوز کندوی زنبور، صدایی انسانی داشته باشد. کوچک بودن یعنی این که شما میتوانید با مشتریان خود صحبت کنید نه این که آنها را در سطحی پایین درگیر کنید.
همچنین شرکتهای کوچک در ارتباطات درونی خود نیز منافع زیادی دارند. میتوانید رسمیت را دفن کنید. به فرایندهای پیچیده و پر دردسر و چندین امضا پای هر چیزی نیاز نیست. هر کسی میتواند آشکارا و با صداقت صحبت کند. این جریان آزاد ایدهها یکی از مهمترین مزیتهای کوچک ماندن است.
با افتخار و جسورانه راستگو باش
با وجود این که ممکن است فکر کنید که مشتری ممکن است با اغراق در تعداد کارکنان شما، یا حجم زیاد محصولات شما فریب بخورد، مشتریان باهوش -که شما واقعاً آنها را میخواهید- همیشه حقیقت را مییابند، حال یا با کشف وشهود، یا با استدلال و منطق. با شرمساری، من در گذشته دروغهای مصلحتی مانند اینها میگفتم و هیچکدام از آن موقعیتها منجر به نتایج مورد نظر یک کسب و کار نگردید: روابط با معنی، با دوام و سود بخش دو سویه با افرادی که واقعاً به خدمات ارائه شده نیاز داشتند. درس بهتری که آموختم این بود که با افتخار و جسورانه درباره اندازه دقیق و حجم محصولات راستگو باشم.
Khoi Vinh از Subtraction.com
همیشه
بدون توجه به نوع کسب و کار شما، خدمات مشتریان خوب، بزرگترین درخواستی است که هر مشتری دارد. ما آن را برای خدماتی که خودمان استفاده میکنیم میخواهیم پس چرا باید فکر کنیم مشتریان ما فرق میکنند؟ ما از همان ابتدا دسترسی مشتریان به خودمان را برای پرسیدن هر تعداد سؤالی که داشتند، آسان و شفاف کردیم. در سایتمان فهرستی از شمارههای تماس رایگان که به تلفنهای همراهمان هدایت میشد قرار داده بودیم، همچنین همه ما در کارتهای خود شماره تلفن همراهمان را نوشتیم. ما به مشتریانمان آن قدر اهمیت میدهیم که آنها -بدون توجه به نوع مشکل- میتوانند هر زمان به ما دسترس داشته باشند. مشتریان ما این میزان از اعتماد را ارج نهاده و هیچ کدام از آنها هرگز از این خدمت سوء استفاده نکردند.
Edward Knittel، مدیر فروش و بازاریابی KennelSource